نویسنده‌: سید محمد حسین فضل الله
مترجم: مجید مرادى

بین محققان مسلمان، مناقشات و مباحث فکرى فراوانى پیرامون مساله «جایگاه آزادیها در اسلام‏» در گرفته است تا میزان آزادى جامعه وفرد را در فعالیتهاى شخصى‏اى که به ویژگیهاى فردى او مربوط مى شود - مانند اعمال و مواضع و جایگاه‏هایى که موافق تمایل و سلیقه اوست- مشخص کنند و اندازه این آزادى را در سطح مواضع سیاسى؛ مانند مبارزه با حکومت ‏یا حمایت از آن در داخل حکومت اسلامى ودر صورت غیاب دولت در جامعه اسلامى و یا گرایش به حزب و قرار گرفتن در دایره حزبى‏اى که کم و بیش از اساس یا جزییات اسلام منحرف شده است، بررسى کنند.
مى توانیم این سؤال را به شکل دیگرى هم مطرح کنیم که به مقوله کلى آزادى مرتبط مى شود. اینکه آیا در اسلام چیزى به نام آزادى فکرى یا آزادى دینى ویا آزادى سیاسى وجود دارد که در سایه آن انسان بتواند هر طور که خواست فکر کند واندیشه‏اش را ابراز نماید وآیا انسان این حق را دارد که به هر دینى که خواست‏بگرود بى آنکه از فشار قدرت یا جامعه، بیمى به خود راه دهد؟

آیا مردم حق دارند در زمینه سیاسى وارد تشکلهاى حزبى‏اى شوند که بر اساس اندیشه‏اى خاص - با قطع نظر از اینکه این اندیشه با اندیشه اسلام همگون یا ناهمگون باشد - پا گرفته ومى کوشد تا با تحکیم پایگاه مردمى خویش به قدرت و حکومت دست‏یابد؟

یا این که در اسلام آزادى وجود ندارد جز براى آنان که به لحاظ اندیشه وعمل و شریعت، محتواى اسلامى داشته باشند واسلام به خطوط انحرافى اجازه بر خوردارى از آزادى در جامعه اسلامى را نمى‏دهد؟

به دنبال این، سؤال بزرگى رخ مى نماید وآن این است که آیا اسلام به لحاظ فکرى و شیوه عملى، دموکراتیک است ودموکراسى در نهاد شیوه فکرى اسلام نهفته است‏یا اینکه به لحاظ محتواى فکرى و شیوه عملى، اسلام و دموکراسى ناهمگونند و تنها در فرض حرکت آزادانه در مسیر اسلام اشتراک دارند.

شاید راى غالب متفکران اسلامى این باشد که آزادى گسترده‏اى که در این پرسش مطرح شده است، در دین اسلام که خداوند پیامبرانش را براى نشر آن وهدایت مردم به راه راست وحرکت در مسیر ایمان به خدا وپیامبران وکتابهاى آسمانى وفرشتگان وروز رستاخیز، فرستاده است، مفهومى مى ندارد؛ زیرا اسلام فتنه گرى در امر دین را که تلاش کافران و مشرکان در دور کردن مسلمان از دینشان با استفاده از وسایل مختلف مانند خشونت و نرمش، نشانه آن است، محکوم کرده و آن را از عناوین شرعى قتال مسلمانان با کافران بر شمرده است. چنانکه در این سخن خداى متعال آمده است: (وقاتلوهم حتى لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله فان انتهوا فلا عدوان الا على الظالمین) (1) (و با آنان بجنگید تافتنه‏اى نباشد ودین مخصوص خدا شود پس اگر دست‏برداشتند، تجاوز مگر بر ستمکاران روا نیست.

بنا بر این چگونه ممکن است که اسلام به کافران وگمراهان اجازه دهد تا در سایه دولت اسلامى و درون جامعه اسلامى از آزادى سیاسى و آزادى فکرى استفاده کنند و مسلمانان را به گمراهى بکشانند ویا موقعیت غیر مسلمانان را در کفر وگمراهى تثبیت نمایند وبکوشند تا به جایگاهاى قدرت در درون جامعه اسلامى دست‏یازند؟ وانگهى این کار، فرصتى را که مسلمانان براى داخل کردن غیر مسلمانان به دین اسلام دارند، تباه خواهد کرد. وقتى که صورت مساله چنین باشد که حزبى بخواهد براى از بین بردن حکومت اسلامى به سوى دستیابى به قدرت خیز بردارد، چگونه ممکن است که اسلام مجال ساقط کردن حکومت اسلامى را به هر طرح فکرى یا سیاسى‏اى بدهد؟!

همچنین در میان واجبات شرعى اجتماعى، واجب امر به معروف ونهى از منکر را در برابر خود مى‏بینیم که حتى آزادى انسان مسلمان را در انجام عمل منکر یا ترک معروف برنمى‏تابد و اجازه نمى‏دهد؛ زیرا بر امت اسلامى واجب شده است که چنین شخصى را از منکر - در شرایط شرعى خاص - منع کنند. منکر در جایى است که آزادى فردى شخص در انجام اعمال واقوال بر اساس هوس و شهوت غریزى با حکم شرعى هماهنگ نباشد و یا مخالف آن باشد. آزادى انسان، در محدوده قانون شرع ودر دایره نظم عمومى جامعه است.

در کنار این استدلال مى بینیم که فقها بر حرمت‏حفظ کتب ضلال وپخش آن در بین مردم اجماع کرده‏اند؛ زیرا این کار جامعه را در معرض رواج فساد وگمراهى قرار مى دهد ونیز چنین استدلال مى کنند که این مساله از مسایلى است که عقل، مستقلا به قبح آن حکم مى کند وبا توجه به ملازمه بین حکم عقل وحکم شرع در حکمى که علت آن را عقل به طور قطعى دریافته است، بر این استدلال اضافه مى کنند که ما از ذوق شارع حکیم در مى یابیم که او با گشودن دریچه‏هاى کفر وگمراهى به روى مردم موافق نیست؛ زیرا حکمت او بر تحکیم پایه‏هاى حق به عنوان ستون استوار